بذله گو بود.
شوخ طبع بود.
گوشه و کنایه می زد اما زخمی نمی کرد چون شوخی هایش نیش دار نبود.
صورتش جدی بود اما شادی در کلمات و گفته هایش می درخشید.
مردی و معنویت به نماز شب خوندن نیست؛ مرد اونه که توی میدان مین زیر آتیش دشمن کار کنه. خودتون رو سرکار گذاشتید و خلاصه او می گفت ما هم خنده.
نیمه شب بود و از مسیر سرویس دستشویی های مقر الوارثین به سمت حسینیه و چادرها می رفتم که دیدم یک نفر پتو روی سرش کشیده که کسی او را نشناسد و دارد به سمت حسینیه می رود. توی تاریکی چهره اش قابل شناسایی نبود؛ اما از طرز راه رفتنش معلوم بود حاج رسول است. چون رسول در عملیات نصر4 به پایش ترکش خورده بود و رباط پایش پاره شده بود و وقت راه رفتن پایش رو روی زمین می کشید. حاج رسول به سمت نیایش با محبوب من هم به سمت چادرها به ادامه خواب غفلت مشغول.
حاج رسول ردی از تظاهر و دینداری در ظاهر در خود پرورش نداد اما به حقیقت یک دوستدار و نماز شب خوان واقعی بود.
راوی: مهدی خاکپاش